کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مهدی قربانی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : مسمط    

ابناءِ مجـتـبی همه بر این عـقـیـده‌اند            مـا را بـرایِ یــاریِ تـو آفـریــده‌انـد

پیش از ازل به نامِ تو ما را خریده‌اند            از باغِ لاله غنچه برایِ تو چـیـده‌اند


اصلاً برایِ کـشته شدن برگـزیده‌اند

جـز نـامِ تـو نـبـُردم و آوازه‌ام نـشـد            چیزی به جز غمِ تو غـمِ تازه‌ام نشد

غیر از لباس و جامه که شیرازه‌ام نشد            غصه نخـور اگر زره انـدازه‌ام نشد

عـمـامه بینِ خـیـمه بـرایم بـریـده‌اند

از خـیـمه تا کـنارِ من آقا شـتاب کن            حـالا که من فِـتاده‌ام از پا شتاب کن

مشکل شده‌ست کارِ من اینجا شتاب کن            تا ننگـری مقـطع الاعضا شتاب کن

این‌ها سواره بر سرِ جسمم رسیده‌اند

نایی نـمانـده در نفـسـم بینِ صحـبـتم            از حد گذشته کارِ من و این مصیبتم

از راهِ دور گر که ندیـدی چه حالـتم            یا سنگ می‌خورد به لبم یا به صورتم

با هر طریق، خونِ مرا هم مکیده‌اند

شد گرد و خاک و در نظرم مثلِ مِه شده            پیچیده پیکر من و همچون گره شده

دریـایِ زخـم، این بدنِ بی زره شده            یک استخوان نمانده مگر اینکه لِه شده

جمعی به چکمه طعمِ عسل را چشیده‌اند

: امتیاز
نقد و بررسی

دو بند از این شعر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : حمید رضا عباسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مثنوی

از خـیمه بیـرون آمده آئـینۀ قـرص قمر            شیری به میدان می‌زند مستانه و شوریده سر

قلب حرم، قلب عمو، قلب همه دنبال او            او غرق در عشق عمو و مست از جام عمو


با اِنْ یَکاد عمه شد راهی به میدان این پسر            در ترس چشم کوفیان، تمثال حیدر را نگر

ابرو گره کرده است فرزند مُعِزُ المؤمنین            از هیبت این نوجوان، لرزید ارکان زمین

گویا مـهـیا گـشته تا برپا نماید محـشری            با ذوالفـقـار حـیـدر و رزم عـلیِ اکبری

فریاد زد: ان تَنکرونی، این منم ابن الحسن            فرزند پاک مرتضی، سِبطُ النَّبیِّ المؤتَمَن

شمشیر می‌چـرخاند آقا زادۀ شـیر جـمل            زهره درید ابروش از یک لشکر هفتاد یل

با رزم داده خاتمه هر قال را، هر قیل را            از خون دشمن ساخته، صدها فرات و نیل را

می‌شد شنید از غرش او صور اسرافیل را            فـریـادهای مـمـتـد تکـبـیر جـبـرائـیل را

دیدند اهل عرش از رزم عـلی تمثیل را            ردّ عرق بر روی پیـشانی عـزرائیل را

آیات خشم مرتضی تفسیر شد در کربلا            طرز نبرد مجتبی تکـثـیر شد در کـربلا

پاشیده شد شیـرازّ کل سـپاه از هـیـبتـش            پاشیده شد قلب یلان از صولت و از شوکتش

در قبضه دارد جنگ را همچون عقابی تیزپر            فریاد سر داده عدو: این المفر؟ این المفر؟

طوفان شده از غرش این شرزه‌شیرِ مجتبی            با هر هجومش می‌شود سرها معلق در هوا

دشمن حریف او نمی‌شد در نبرد تن به تن            یکبار دیگر کوچه و ... این‌بار فرزند حسن

از هر طرف سنگی به سوی قامتش پرتاب شد            آنقدر در شهد عسل غلطید تا بی‌تاب شد

یک بار دیگر دوره‌کردن‌هایشان شد دردسر            در های‌و‌هویِ تیغ‌ها تکرار شد شق القمر

گویا مدینه باز هم تکرار شد در کـربلا            تا درد سینه باز هم تکرار شد در کربلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

از روی زین افتاد، قلب مادرش آتش گرفت            از هُرم نعل اسب‌هاشان، پیکرش آتش گرفت

مدح امام مجتبی و حضرت قاسم بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

هـمۀ عـزّت دنـیـای حسین است حسن            به خـداوند مسیحای حسین است حسن

بی حسن سوی حسینش بروی باخته‌ای            جان من! صاحب امضای حسین است حسن


این حسن کیست که عالم همه دیوانۀ اوست؟            برترین اسم‌ به لب‌های حسین است حسن

هرکسی گفت حسین، از برکات حسن است            تا ابد پـرچـم بـالای حـسین است حسن

بنویـسید که آقای جـهـان است حـسـین            بنـویـسـید که آقای حـسـین است حـسن

زیر قـبّـه هـمـه گـفـتـیـم الـهی به حسن            باب حاجات گداهای حسین است حسن

همه در کـربـبلایند، حـسین رفته بقـیع            چه عجب؟! جنت اعلای حسین است حسن

او علی اکـبر اگر داد، حسن قـاسم داد            در بلا هم شده، هم پای حسین است حسن

بعد او خـنده نـدیـدند به لب‌های حسین            آی مردم غم عظمای حسین است حسن

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

طلب می‌کرد از دست ضریحی حاجت خود را            کشیده روی پاهای امامش صورت خود را

دقـیقاً سیزده سال است همراه علی اکبر            به سوی کربلا خوانده است هفده رکعت خود را


شمیم شهر یثرب در میان خیمه پـیچـیده            بقیع آورده اینجا مشک بوی تربت خود را

فدای آن کسی که شور احلی من عسل دارد            که از شیرینی یک نام برده لذت خود را

نقابی بر رخ چون ماه خود بسته است یعنی که            نهان کرده است تا روز قیامت قیمت خود را

قسیم النار والجنة به میدان می‌زند قـاسم            به هرکس میدهد آن تیغ ابرو قسمت خود را

علیٌ حـبّه جُـنـة سـپـر دیگر نمی‌خـواهد            سپر کرده است وقتی سینۀ پُر محنت خود را

بلای سخت یعنی که در آغوش ضریح او            امام از دست داده با وداعش طاقت خود را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) 

هزاران سنگ بر قاسم مبارک باد می‌گفتند            برایش نیـزه‌ای می‌آورد تهـنـیت خود را

به سوی شام رفته دست بسته نوعروس او            به زیر چکمه‌های شمر دیده غیرت خود را

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

رواق سینه‌اش را نعل‌ها با هم قُرق کردند            به دست گرگ داده زلف او تولیت خود را

به زیر نعل مرکب رفت تا خواهش کند از آن            کمی کمتر کند از جسم عریان زحمت خود را

مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : میثم داودی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را            که شیرین‌تر کند در لحظه‌های تشنه کامت را

رجز خواندی برای مرگ، با لب‌های خشکیده            که عرش و فرش بر لب می‌برد هر لحظه نامت را


نشان دادی که در نسل حسن، جز حُسن چیزی نیست            نـدیـد امـا نـگـاه کـوفـیـان ماه تمامت را

دم رفتن به میدان خنده‌ای کردی و فهمیدی            که شیرین می‌کند لبخند تو کام امامت را

میان کـارزار زخـم‌ها بـردی پـنـاه آخـر            به پیغمبر که پاسخ داد بی‌وقفه سلامت را

در آن لحظه که دشت از بوی تو آکنده شد دیدند            ملائک با نگـاه تازه‌ای روز قـیامت را!

تو حُسن مطلع شیرین زبانی در غزل بودی            رقم زد با شهادت پس خدا حُسن ختامت را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

این گلِ تر ز چه باغی‌ست که لب خشکیده‌ست؟           نو شکفته‌ست و به هر غنچه لبش خندیده‌ست

روبرو همچو دو مصراع، دو ابرویش بین           شاه بیت است و حق از شعر حسن بگزیده‌ست


دید چون مـشـتری‌اش مـاه شب چـاردهم           «سیزده بار زمین دور قدش گردیده‌ست»

عازم بزم وصال است، و حسن نیست دریغ!           تا که در حُسن ببیند چه بساطی چیده‌ست

سـیـزده آیـه فـقـط ســورۀ عـمـرش دارد           نام اخلاص بر این سوره، وفا بخشیده‌ست

حسرتِ پاش به چشمان رکاب است هنوز           این نهالی‌ست که بر سرو، قدش بالیده‌ست

سینه شد مجمر و اسپند، ز دل، مادر ریخت           تا «قیامت قد» خود دید کفن پوشیده‌ست

گفت شـرمنده احـسان عـمویم همه عـمر           او که پیش از پسر خویش مرا بوسیده‌ست

تن چاکش به حرم برد عمو، عمه بگفت:           خشک آن دست که این لالۀ تر را چیده‌ست

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : حیدر منصوری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : 0

این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیده‌ست؟           سیزده بار زمین دور قـدش گـردیده‌ست

رو به سرچـشـمهٔ زیـبایی و دریـای وفا           ماه از اوست که این‌گونه به خود بالیده‌ست


خاک پرسید که سرچشمهٔ این نور کجاست؟           عشق انگشت نشان داد که او تابـیده‌ست

پیش او شور شهادت ز عـسل شیرین‌تر           آسمان میوهٔ احساس ز چشمش چیده‌ست

گر چه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار           باغ سرسبزتر از او به جهان کی دیده‌ست؟

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رفت قاسم، رفت سقا و علی اکبر... عمو            من ز تو تنهـاتر و از من تو تنهاتر عمو

نیست زور و بازویم مثل علی اکبر ولی            هست اما غـیرتم مثل علی اصغـر عمو


به سکینه گـفته‌ام غصه نخور از رفـتنم            دست‌های من فدای معجرت دخـترعـمو

زمزمِ خون راه افتاده‌ست، دست و پا نزن            می‌دوم سوی تو مثل هاجرِ مضطر عمو

دور خواهم کردشان با دستِ خالی یک تنه            دوره‌ات کردند اگر با نیزه یک لشگر عمو

جایِ بـابـایـم پـدر بـودی بـرایـم سـال‌ها            ای عزیزِ مهربانـتر از پدر مـادر، عمو

آمدم یـک ثـانـیـه زنـده بـمـانی بـیـشـتـر            عمه رویت را ببـیند دفعه‌ای دیگر عمو

بینِ نیزه خوردنت جورِ مرا هم می‌کِشی            زحـمـتت دادم حـلالـم کـن دم آخـر عمو

نیزه خورده پهلویت افتاده‌ای روی زمین            آمده انـگـار مـادر بـاز پـشـت در عـمـو

حرمله با تیر جسمم را به جسمت دوخته            برنمی‌دارم اگر از پـیکـرت پیکـر عمو

من ندارم دست؛ اما برندارم از تو دست            تا دم جـان دادنـم مـانـنـد آب‌آور عــمــو

بین مقتل بدتر از شمشیرها، دشنام‌هاست            تو خجالت می‌کشی ای کاش بودم کر، عمو

چون تمام کودکی حالا در آغـوشِ تـوأم            نیست پایانی برای من از این بهتر عمو

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : عباس همتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

در عـشـق، بـنـای نـیک‌نـامـی دارند            جـسم‌اند که یک جـان گـرامی دارند

در لحـظۀ گـودال، یکی باز دویـد            ...این جـان‌به‌کـفـان مگـر تمامی دارند


************
فهمید که لحظه، لحظه‌ای جان‌کاه است            در معرکه دید فرصتـش کوتاه است

گودال که خـتم ماجـرا نیست، بـبـین            این تـازه شـروع رزم عـبـدالله است

************
ای دل، بنگـر چگـونه شد فرجـامش            دنــیـا نـتـوانـسـت کـنــد نــاکــامــش

در مـعـرکـه دسـت او قـلـم شـد، امّا            نـگـذاشـت کـه از قـلـم بیـفـتـد نامش

************

شـب آمـد و بـاب ابـتــلا را بـسـتـنـد            طـومـار شـگـفـت کـربـلا را بسـتـند

در آخــر سـطـر، نـام عــبـد الله و...            پــرونــدۀ نــام شـــهــدا را بــسـتـنــد

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : هادی جانفدا نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

چون باد در حرارت دشت و دمن دوید            چون بوی گل بلند شد و در چمن دوید

وارونـه اسـت شـیـوۀ صـحـرای ابـتـلا            رو بـه شـکـارگـاه، غـزال خـتـن دویـد


می‌خواست ایستاده نسوزد شـبیه شـمع            خـورشـیـد‌وار با هـمـۀ سـوخـتـن دویـد

مردان، زره به قـامت مـردانه بسته‌اند            این نوجوانِ کیست که با پیرهن دوید؟

با اشـتـیـاق رفـت به آغــوش قـتـلـگـاه            غربت‌کشیده بود و به سوی وطن دوید

تـیغ بـرهـنـه مـنـتـظـر دست‌بـوسی‌اش            با سـر به پـای‌بـوس تـن بی‌کـفـن دویـد

آغـشـته شد به خـون خدا خون پاک او            وانـگـاه در رگـان عـقـیـق یــمـن دویـد

یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟            زینب نشـست، فـاطمه آمد، حسن دوید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مردان، زره به قـامت مـردانه بسته‌اند            این نوجنونِ کیست که با پیرهن دوید؟

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد اهور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقتی عدو به روی تو شمـشیر می‌کشد            از درد تـو تـمــام تـنـم تــیـر مـی‌کـشـد

طـاقـت نـدارم این همه تنها بـبـیـنـمـت            وقـتی که چلّه چلّه کـمـان تـیـر می‌کشد


این بغضِ جان‌ستان که تو بی‌کس‌ترین شدی            پـای مـرا بـه بـازی تـقــدیـر مـی‌کـشـد

ای قــاری هـمـیــشــهٔ قــرآن آســمــان            کار تو جزء جـزء به تـفـسـیر می‌کـشد

این‌که زِ هر طرف نفـست را گرفته‌اند            آن کوچه را به مسلخ تصـویر می‌کشد

بـرخـیـز! ای امـام نـمــاز فـرشـتـه‌هــا            لـشکـر برای قـتل تو تـکـبـیـر می‌کشد

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : سیدرضا مؤید نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

روح والای عبادت به ظهـور آمده بود            یا که عـبـداللَه در جـبهـهٔ نور آمده بود؟

کـربـلا بـود تمـاشـاگـر مـاهی کز مهـر            یـازده لـیلهٔ قـدرش به حضور آمده بود


یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت            که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود

یوسف دیگـری از آل علی، کز رخ او            چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود

بـاغـبـان در ورق چهرهٔ گـرمـا زده‌اش            گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود

صورتش صفـحهٔ برجـسـتهٔ قـرآن کریم            صحبتش معنی تورات و زبور آمده بود

بی‌کلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت            بس‌که از تاب تجلّی به سرور آمده بود

قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی            به تـمـاشـای کـلـیم اللَه و طور آمده بود

به طواف حـرم عـشـق ز آغـوش حرم            دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود

طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان            آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود

بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ            نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود

دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد            طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود

گرچه لب‌تشنه به دامان امامت جان داد            بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

صورتش صفـحهٔ برجـسـتهٔ قـرآن کریم            صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

عجب از این همه مستی چو برادر را دید            که چه‌ها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود

زبانحال عبدالله بن الحسن با حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی صفی یاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عمه جان ول کن من از اصغر که بهتر نیستم            عمه با قـاسم مگر اصلا برادر نیستم؟
سن و سالم را نبین از قد و قامت هم نپرس            پهلوانم من، مگر از نسل حیدر نیستم؟


تو به فکر بچه‌ها، زن‌ها، به فکر خیمه باش            من بزرگم، لااقل کمتر ز اصغر نیستم
ناله هـل من معـین دارد کـبـابم می‌کند            من مگر عمه ز
سربازان لشکر نیستم؟
گیرم این مردم همه دشمن، کسی هم نشوند            عمه جان دارد صدایم می‌کند، کر نیستم
یک عـمو مانـده برایم در تمام زندگی            دیگر اصلا فکر دست و بازو و سر نیستم
دارد آنجا عمه جان هی نیزه بالا می‌رود            حیف عمه، قتلگه من پیش مادر نیستم
آسمان دارد صدایم می‌کند این الحبیب؟!            من اگر بالم نـسـوزد که کـبوتر نیـستم

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر کَس برای تو به تن خود کـند سیاه            او را خـدا ز عـرش مُـعـلّی کـند نگـاه

اشـکِ بـرای تـوسـت همـانـند کـیـمـیـا            سازد سـفـید، رویِ هر آنکه بـود سیـاه


این خانه مأمنی‌ست که زهراست صاحبش            چـادُر سـیاه او به همه هست جـان‌پـناه

شویـنـده‌تر ز آب بهـشـتی‌ست گـریه‌ها            گـردد ثـواب بـار تـو بـاشـد اگـر گـنـاه

بردار یک قـدم تو برای حـسین و بعـد            بنـشـین ببـین که کوه بخـشد خدا به کاه

شانه به شانه مهدی زهـرا کنار توست            در بین روضه می‌کـشد او همره تو آه

امـشـب خـدا کـند ببـرد هـمـره خودش            مـا را کـنـار تـشـنـۀ گـودال قـتـلــگــاه

عـبـدالله آمده که عـمـو را کـند کـمـک            جای پـدر رسـیده سرآسـیـمه در سـپـاه

او آمده که دست خـودش را سِپَـر کـند            بر پیکری که پا خورد از هر که بین راه

شاید کمک کند به عمو تا که بیش از این            با نـیـزه جـا بجا نـشـود جـسـم پـادشـاه

بـیـرون زده ز بین سِپـَر دنـدۀ حـسـین            یا رب برای هیچ شهـیدی چنین مخواه

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

طـفـلی اگـر بـزرگ شـود با کـریـم‌هـا            یک روز می‌شـود خودش از کـریم‌ها
عـبــدلله حــسـیـن شــدم از قــدیــم‌هــا            دل می‌دهـنـد دسـت عـمـوهـا یـتـیـم‌ها


طفـل حـسن شدم بـغـلت جا کـنی مـرا
تو هم عـمو شدی گـره‌ای وا کنی
مرا

آهی که می‌کشد جگر من، مرا بس است            شوقی که سر زده به سر من، مرا بس است
وقتی تو می‌شوی پدر من، مرا بس است            یک بار گفتن پسر من، مرا بس است

از هیـچ کس کـنـار تو بـیـمی نـداشـتم
از عـمر
خویش، حس یتـیـمی نداشـتم

دستی كـریم هـست كه نـذر خـدا شود            وقـتی نـیـاز بود، به وقـتـش جدا شود
از عـمـه‌ام بـخـواه كه دسـتم رها شود            هركس كه كوچك
است، نباید فدا شود؟

باید برای خود جگری دست و پا كنم
با دست كوچـكم سپری دست و
پا كنم

دیگر بس است گرم دلِ خویشتن شدن            آمــاده‌ام كــنـیـد بــرای كــفــن شـــدن
حـالا
رسـیـده است زمـان حـسن شدن            آمـــادۀ مـــبـــارزۀ تـن بــه تـن شــدن

یك نـیـزه‌ای نماند دفـاع از عـمو كنم؟
یورش بیاورم
، همه را زیر و رو كنم؟

آمـاده‌ام كه دست دهـم پـای حـنجـرت            تیر سه شعبه‌ای بخورم جای حنجرت
شاید
كه نـیـزه‌ای نرود لای حـنجـرت            دشمن نشـسته مستِ تماشای حـنجرت

سوگند ای عمو به دلِ خونِ خواهرت
تا زنـده‌ام جـدا نـشـود سر ز پـیـكرت

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مثنوی

روضه‌های شب پنجم چقدر جانکاه است            سیـنه‌زن‌ها، حـسـنی‌ها شب عبدلله است
بیشتر از همه شب روضه شکسته بال است            لاجرم روضۀ امشب طرف گودال است


روضه امشب سخن از دست شکسته دارد            غـصۀ کـوچه و یک مادر خـسـته دارد
روضه در
سینۀ خود داغ عزیزی دارد            تا به پهلـوی شکـسته چه گـریزی دارد
روضه امشب همه جا می‌رود از لطف کریم            از مدینه، کربلا می‌رود از لطف کریم
صاحب روضه کریم و کرمش قیمتی است            یازده ساله شـبـیه پـدرش غـیرتی است
یـازده سـالـه ولـی خـیـر کـثـیـری دارد            پـسر شـیر
جـمـل خود دل شـیری دارد
بی‌خـیـال تـبـر و نـیـزه و شـمـشـیر آمد            آی ای لشـکـر کـفـتـار صفت، شیر آمد
آمـد و دیـد که از زخـم عــمــو افـتــاده            راه یک نـیـزۀ وحـشـی به گـلـو افـتـاده
لشکری تیغ کشان سمت به عمو می‌آید            شمر هـمراه سنان سمت به عمو می‌آید
تیـرها حـلـقه به دور بـدنش می‌بـسـتـند            نیزه‌ها را همه محکم به تنش می‌بستـند
گفت باید که در این مرحله بی‌سر باشم            مـی‌روم تـا سـپــر لـحـظـۀ آخــر بـاشـم
گفت ای وای عـمو صبـر نما در راهم            عـاشـق سـوخـتــۀ راه تـو عـبـد لـلـهــم
پسر روضه
رسانیده خودش را به عمو            دست خود را سپر انداخته در راه گـلو
ناگهان دست شکست و نفـسـش بند آمد            بـاز بـر روی لب حـرمـله لـبـخـند آمـد
در همه دشت صدایی ز شکستن پیچید            بر لب خشک عمو خون گـلویش پاشید

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عشق یادگاری از روزگار زینب است            صبر هر کجا که هست وام‌دار زینب است

اخـتیار دهر در اخـتـیار زینب است            اقـتـدار شیعـه از اقـتدار زینب است


خوش به حال هرکه از دست او دوا گرفت

از عـقـیلة العـرب اذن کـربلا گرفت

زینب آفـتابی از آسمان مرتضی‌ست            جلوه‌ای تمام از شرم و عفت و حیاست

راوی غـریـبیِ لالـه‌هـای بی‌نـواست            کربلا به لطف او تا همیشه کربلاست

با کلام محکـمش کار یک سپاه کرد

روزگار شام را خـطبه‌اش سیاه کرد

شکر حق که روز و شب در پناه زینبیم            شکـر حق که دائماً روبه‌راه زیـنـبیم

جان نـثار کـوچکی در سپاه زیـنـبیم            ما فـدای مـکـتب سـرخ مـاه زیـنـبیم

زینت پدر شدن این مقام زینب است

 کـوه‌پـایه‌ایم ما، کوه نام زینب است

پشت بر رُخِ پُر از، کینۀ زمانه کرد            گیسوان کودکان را نِشَست و شانه کرد

یک نگاه مملو از عشق خواهرانه کرد            سوی قتلگه دوتا دسته‌گل روانه کرد

پیش مـادر عـاقـبت، آه رو سفـید شد

دخـتر شـهـید بود، مـادر شـهـیـد شد

گفت جان فـاطمه، جان من فـدای تو             گفت بچـه‌های من، نذر بچه‌های تو

 گفت مرده‌ام مگر! بنگرم عزای تو             ای تمام هستی‌ام، هستی‌ام به‌پای تو

 گفت و بعد از آن دگر رفت از برابرش

 تا نـبـیند عـاقـبت، خجـلتِ برادرش

: امتیاز

مدح و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مثنوی

کــربـلا چـشـم بـه راهِ زیـنـب            آمــده وقــت ســــپـــاهِ زیـنـب

مثل خـورشـیـد به تابندگی‌اش            این دو هـستند همه زندگی‌اش


مـی‌چـکـد عـشـق ز آه زیـنـب            ایـن دو سـرونـد سـپـاه زیـنب

عشق را تا که تک و تنها دید            تکـیه بر نـیـزۀ غـربت را دید

گـفـت غـم را به دلت راه مده            به لـبت فـرصـت یـک آه مـده

عهد و پیمان من از یادت رفت؟            نوجـوانان من از یادت رفت؟

نـــوجــوا نــنــد ولــی دلـــداده            بـه حـسـیـن بـن عـلـی دلــداده

پـیـش عـبـاس، سیـاهی لشکـر            هـر دو قــربــانِ عـلـیِ اکـبـر

هـر دو تا حـیـدری و کـرارند            از دلت کـاش غـمـی بـردارند

هر دو از عشق سبک‌بار شدند            جــلـوۀ جـعـفــر طـیـار شـدنـد

من و وابـستگی غـیری نیست            زندگی بی‌تو در آن خیری نیست

جسم را فارغِ از جان می‌کرد            عشق را راهیِ مـیدان می‌کرد

بـاز در دل هـیـجـان‌هـا افـتـاد            نـام حـیـدر بـه زبـان‌هـا افـتـاد

از هـــیـــاهــوی دو آقـــا زاده            تـرس بر کـوفـه و شـام افـتاده

کـیـنه اما ز عـلی اوج گـرفت            تیرها سمت گـلـو موج گرفت

نـیــزه افـتـاد بـه جـانِ هـر دو            ضرب شد پیکر هر دو، بر دو

سنگ‌ها پـر زده بر دامن‌شـان            نیـزه‌ها کـاشـته شد در تن‌شان

تا حـسین آن دو گل پرپر بُرد            زینب از خیمه تکان خورد؟ نخورد!

در دل عرش، مقرّب شده است            این‌چنین است که زینب شده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد زیرا این دو بزرگوار کودک نبودند بلکه جوانان رشیدی بودند و طبق روایات کتب معتبر همچون تاریخ الامم والملوک ج۵ ص ۴۴۷؛ الارشاد ج۲ص ۱۵۹؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۱۱؛انساب الاشراف ج ۳ ص ۴۰۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۴؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۳۹؛ منتهی الآمال ۴۴۶؛ نفس المهموم ۲۷۶؛ مقتل امام حسین ۱۵۶؛ مقتل مقرّم۲۳۷؛ قمقام ۴۳۶؛ مقتل جامع ج۱ ص ۸۲۵ و ....  پس اذن گرفتن از امام جنگیده و تعداد بالایی از دشمنان را به درک واصل کرده اند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مـی‌چـکـد عـشـق ز آه زیـنـب            ایـن دو طـفـل‌انـد سـپـاه زینب

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : مهدی قربانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

رضایِ توست رضایِ خدایِ این دو نفر            خداست شاهدِ حالِ رضایِ این دو نفر

همین که قـصدِ فـدایـیِ تو شـدن دارنـد            هـزار مـرتـبه جـانـم فـدایِ این دو نفر


تو در عبایِ خودت دیده‌ای هزار اکبر            به من نمی‌رسـد آیا بـلایِ این دو نفر؟

سکوت کردی و حال رضایتت پیداست            دعات بدرقه شد در قـفـایِ این دو نفر

دو نسلِ حیدر و جعفر به معرکه زده‌اند            مـلائـک‌انـد تـمـام قُــوایِ این دو نـفـر

یکی زده به یَسار و یکی زده به یمین            غرور می‌چکد از ماجرایِ این دو نفر

به ناگه از همه سو سیلِ تیغ و تیر آمد            شکست در نظرِ من صدایِ این دو نفر

اگر چه در پِیِ آنـان به معـرکه زده‌ای            محال شد که بـبـینی شفـایِ این دو نفر

ز دور دیــده‌ام آخـر بـه دسـت آوردی            تو عـاقـبت بـدنِ نـخ نـمایِ این دو نفر

بـرون ز خـیـمه نیـایـم برایِ دیـدنشان            اگر چه پَر زده قـلـبم برایِ این دو نفر

چه اقـتـدایِ شـریـفی به رأسِ تو دارند            به نیزه شد سرِ از تن جدایِ این دو نفر

: امتیاز
نقد و بررسی

سه بیت از این شعر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، فراموش نکنیم موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون است در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد و لذا باید حتماً در قالب زبانحال خوانده شود در ثانی موضوع اجازه ندادن امام و قسم دادن حضرت زینب و ... را حتی در قالب زبان حال هم نمی توان بیان کرد زیرا طبق اسناد معتبر امام اصلاً مخالفتی برای به میدان رفتن این دو بزرگوار نداشتند. و نکته آخر اینکه این دو بزرگوار کودک نبودند بلکه جوانان رشیدی بودند و طبق روایات کتب معتبر همچون تاریخ الامم والملوک ج۵ ص ۴۴۷؛ الارشاد ج۲ص ۱۵۹؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۱۱؛انساب الاشراف ج ۳ ص ۴۰۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۴؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۳۹؛ منتهی الآمال ۴۴۶؛ نفس المهموم ۲۷۶؛ مقتل امام حسین ۱۵۶؛ مقتل مقرّم۲۳۷؛ قمقام ۴۳۶؛ مقتل جامع ج۱ ص ۸۲۵ و ....  پس اذن گرفتن از امام جنگیده و تعداد بالایی از دشمنان را به درک واصل کرده اند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مدح و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

وا می‌شود سمت سـعـادت بـال هر دو            جبریل غبطه می‌خورد بر حال هر دو

با یک قـسـم هم کـار هـر دو راه افتاد            یک راهکـاری داد مـادر، مال هر دو


بـیـرون نـشد از خـیـمـه اما راه افـتـاد            بـا پـای دل تـا مـعـرکه دنـبـال هـر دو

از فرط شور و شوق جانبازی، گل انداخت            با اذن رفتن صورتِ خوشحالِ هر دو

بـر یـاری مـولا کـمـر بـسـتـنـد وقـتـی            شـد چـادر اُمُّ الـمـصـائب شـال هر دو

بـا سـال‌هـای دیـگــرشـان فــرق دارد            تقـدیرِ با خـون شـسـتـۀ امـسال هر دو

دلـشـورۀ خـلخـال پای دخـتری هـست            در سـیـنـۀ از غـصـه مـالامالِ هـر دو

از میـمـیـنه تا میسره هر جا که رفـتند            سـرنـیـزه می‌آمـد به اسـتـقـبال هـر دو

تـیـر و کـمـان دنـبـال اقـمـارالمنـیره‌ند            خیلی زمان برده‌ست استـهـلال هر دو

محکم زمین خوردند هر دو مثل زهرا            بر خاک صحرا نقشی از تمثال هر دو

حتی حـسـین بن علی هم گریه می‌کرد            از معـرکه تا خـیـمه بر احوال هر دو

تـا غُـصـۀ شــرمـنـدگـی آقــا نـگـیــرد            مــادر سـراغ بـچـه‌هـایـش را نـگـیـرد

: امتیاز

مدح و شهادت حبیب بن مظاهر

شاعر : محمدحسین ملکیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از جنس حیدر است رجزها که از بر است            با یا عـلی همیشه دهـانش معـطر است

در وصف او کـتاب فـراوان نـوشـته‌اند            دیگر نوشته‌اند که این مرد، دیگر است


در آسـیاب کـوفه نکـرده‌ست مو سـفـید            او پـیـر پـای مـنـبـر اولاد حـیـدر است

بر دست اگر که نیـزه بگـیرند، سربلند            در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است

با سنگ و تیر و نیزه و شمـشـیر آمدند            حق داشـتـند، جبهـه‌شان نابـرابر است!

تـیغ از غـلاف خـویش اگر در بـیاورد            تنها خودش به منـزلۀ چند لشکـر است

با تیغ در غلاف، به میدان قـدم گذاشت            گفت آن‌که پای پس کشد از مرد کمتر است

حـاشـا نـفـس نـفـس بـزند پیـر کارزار!            این‌ها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است

وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست            دیـدنـد شـیر معـرکه دیگر کـبوتر است

وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست            معلوم بود فکر لب خشک اصغر است

وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست             پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است

: امتیاز